ده قانون موفقیت نوشته وین دایر

۱۰ قانون موفقیت نوشته وین دایر

 درباره نویسنده

وین دایر یک سخنران انگیزشی و نویسنده کتابهای خودباوری متولد آمریکا است. اولین کتاب او با عنوان قلمرو اشتباهات با فروش بیش از ۳۵ میلیون نسخه یکی از پرفروشترین کتابهای تاریخ است. نکته ای که باید درباره او بدانید این است که او از بدو تولد تا ده سالگی را در یتیم خانه ای در دیترویت زندگی کرده است و این ده قانون ایشان برای رسیدن به موفقیت است.

قانون شماره یک:

شما نمی توانید چیزی را که ندارید به دیگران ببخشید. به نظر مسخره می آید ولی این موضوع پیچیده تر از اونیه که به گوشتون میخوره. اون کسانی که توانایی عشق ورزیدن به دیگران را ندارند کسانی که به دیگران عشق نمی ورزند بدین معنیست که در درونشان عشقی وجود ندارد که بخواهند ببخشند. اگر من بخواهم چند تا پرتقال بهتون بدم تا زمانی که نرم بیرون و چند تا پرتقال نخرم نمی توانم چند تا پرتقال به شما بدم وگرنه همش وعده و وعید الکی هست. همین اتفاق هم در زندگی شما می افتد شما نمی توانید به دیگران عشق بورزید وقتی در درونتون این حس عشق و دوست داشتن وجود نداشته باشد. اگر چیزی که در درونتون هست نگرانی وعصبانیت و ترس باشه پس همین چیزها رو هم در زندگی به دیگران می بخشید.

قانون شماره دو:

دومین پیزی که نفس ما بهمون یاد میده اینه که اون کسی که هستم نه فقط وابسته به چیزهایی هست که دارم بلکه وابسته به کارهایی هست که انجام میدم چیزهایی که به دست میارم. ما مدت زمان زیادی از زندگیمون را با این باور سپری می کنیم که اون موفقیت و خوشحالی و رضایت و هر چیزدیگه که بهش میرسیم بر اساس داشته ها و چیزهایی است که در طول زندگی بدستشون می اوریم و بر اساس رزومه ای است که کسب می کنیم و به ترفیع هایی است که در کار میگیریم و بچه هامون را به مدرسه می فرستیم و ازشون می خواهیم که خودشون را با موفقیتها و دستاوردهایی که به دست میارن تعریف کنند. نمره ای که می گیرن مهمتر از اون چیزی است که دارند یاد می گیرند.دارایی ها و لباسی که می پوشیم و القابی که بهمون میدن و این چیزها. خلاصه غرق در این مسائل می شویم که کار مطمئنا اشتباهی است.

قانون شماره سه:

راههای مختلفی برای به دست آوردن چیزهایی که در زندگی می خواهیم وجود دارد ولی همه اینها بر می گردد به اینکه ما تصمیم میگیریم که چگونه فکر کنیم . هر طور که فکر کنی به همان شکل خواهی بود. ده کلمه ساده که به نظرم بسیار مهمه که در زندگی باید توش مهارت زیادی کسب کنیم. یه جمله ساده من تبدیل به کسی می شوم که مدام دارم بهش فکر می کنم. وقتی متوجه بشید که چیزی که دارید بهش فکر می کنید در ذهنتون گسترش پیدا می کنه اون وقت به افکاری که دارید دقت می کنید دیگه اجازه نمی دهید که به چیزهایی که دوست ندارید فکر کنید و به چیزهایی که دوست ندارید دیگه فکر نمی کنید. ذهنی داشته باشید که نسبت به همه چیز بازه و به هیچ عقیده فکری سفت وسخت نچسبیده. یکی از قوانین اصلی زندگی من اینه که  هیچکس به اندازه کافی دانایی نداره که بخواد درباره هر چیزی ادعای دانایی کنه و هر کدام از ما وقتی ذهنمون را به روی چیزهایی که برای ما و بشریت امکان پذیر هست ببندیم اونوقت نبوغ و خلاقیتی که در درونمون وجود دارد از بین میرود.داشتن ذهنی باز به این معنی نیست که در تمام چیزهایی که از دیگران یاد گرفتیم به دنبال شکاف وغلط بگردیم یعنی ذهنمون را بر روی پتانسیلها و اتفاقات محتمل باز کنیم و بدونیم که هر چیزی می تواند شدنی باشد. پس داشتن ذهنی که بر روی هر ایده ای بازه و به هیچ عقیده ای سفت وسخت نچسبیده یعنی اینکه در درونمون بتوانیم عقایدی را که در دنیای اطرافمون به طور عامه وجود دارد را کنار بگذاریم.

قانون شماره چهار:

میدونستید بسیاری از کسانی که من باهاشون ملاقات می کنم در زندگیشون دنبال مواقعی هستند که بهشون بربخوره!؟ یعنی میرن بیرون به امید اینکه بتونن دلیلی پیدا کنن برای اینکه بهشون بربخوره و این دلایل اصلا کم نیستند و به کرات در دنیا وجود دارد. به نوع لباس پوشیدن طرف به نوع حرف زدنش با روشن کردن تلویزیون و شنیدن اخبار. مثلا کسی از ادبیاتی استفاده کند مه خوششون نمیاد و تمام طول روز دنبال چنین چیزهایی هستند و اگر یه روز باهاشون بیرون بری می تونی چیزی حدود صد تا دلیل مختلف پیدا کنی برای اینکه بهت بربخوره ولی ذهنی که نسبت به همه چیز بازه وبه هیچ عقیده ای سفت وسخت نچسبیده ذهنی هست که هیچوقت به دنبال چیزی نمی گرده که به خاطرش بهش بربخوره و علیرغم تمام حرفهایی که اون بیرون زده میشه جواب من همیشه اینه نقطه نظر جالبی بود یا اینکه تا به حال بهش فکر نکرده بودم.

قانون شماره پنج:

وقتی شما نوع نگاهتون به چیزهای مختلف را تغییر بدید اون چیزها تغییر می کنند. آلبرت اینشتین میگه که یکی از تصمیماتی که باید در زندگی بگیرید مهمترین سوالی که باید در زندگی بهش جواب بدید اینه که آیا من دارم در دنیایی دوستانه زندگی می کنم یا در دنیایی فریبنده؟! آیا دنیای شما پر از فریب و خشم و تنفر هست که بین آدمهاست و میخواهند همدیگر را بکشند ؟ آیا شما دنیا را اینطوری می بینید؟ چون اگر شما دنیا را به این شکل ببینید همون چیزها رو در زندگی خواهید ساخت به این میگن ذهنهای هوشمند. جالب اینجاست که اینها فقط استفاده هوشمندانه از لغات نیست وقتی طرز نگاهتون رو به چیزی تغییر بدید اون چیز تغییر می کنه در واقع یک بحث کاملا علمیه. به زودی بهتون نشون میدم که چطوری هستش. ازتون میخواهم که این صحنه را تصور کنید: تو خونتون هستید و کلید ماشینتون تو دستتونه برقها میره هیچی نمیتونید ببینید.دور سالن پذیرایی می گردید وکلید از دستتون می افته مدتی را به گشتن می پردازید ولی تو تاریکی نمی توانید پیداش کنید ولی بیرون رو نگاه می کنید و متوجه میشید که چراغهای بیرون روشنه. ایده ای در ذهنتون شکل می گیره و به خودتون میگید که قرار نیست تو این تاریکی بمونم و دنبال کلید بگردم در حالی که اون بیرون چراغ روشنه در عوض میرم زیر نور چراغ و بیرون دنبال کلیدم می گردم. چرا میخندید؟! خیلی منطقیه که! پس میرید زیر نور خیابان و دنبال کلید می گردید تا اینکه همسایتون میاد و ازتون می پرسه که چی شده؟ بهش میگید که کلیدم رو گم کردم. همسایه هم میگه که منم بهت کمک می کنم و حالا هردوتاتون دارید دنبال کلیدها تو خیابون می گردید تا اینکه همسایه ازتون می پرسه ببخشید ولی کلیدت را دقیقا کجا گم کردی؟ منم میگم راستش تو خونه از دستم افتاد همسایه میگه تو داری به من میگی که کلید تو خونه از دستت افتاد و تو اومدی تو خیابون دنبالش می گردی اصلا با عقل جور درنمیاد.منم بهش میگم معلومه با عقل جور درنمیاد وقتی خونه تاریکه و اینجا روشنه. میخندی ومیگی چقدر احمقانه هست ولی همین کار رو ما وقتی به مشکل یا شرایط سخت میخوریم انجام میدیم. مشکل در درون ماست و در بیرون دنبال راه حل می گردیم در جایی خارج از درون خودمون. مثل اینه که بری دکتر و درباره مشکلهای جسمانی که داری بهش میگی و دکتر بهت میگه که یروسهای زیادی تو بدنت هست و برای هر کدام یه نسخه مینویسه یه نسخه برای این ویروس یه نسخه برای اون ویروس تا اینکه وقتی داری از در خارج میشی و از دکتر میخوای که نسخه ها رو بهت بده دکتر میگه که نه من این نسخه ها رو میدم به مادرزنت اون یکی رو میدم به همسایه ات اون یکی رو هم میدم به دخترت و…ولی این تو هستی که دچار مشکل شدی و تو از دیگران می خواهی که تغییر کنن و از چیزهایی خارج از خودت می خواهی که بهتر شوند تا اینکه زندگی تو کمی بهتر بشه. این موضوع مهمه که باید خوب بهش دقت کنید وبدونید که همه چیز در درونتونه که باید تغییر کند.

نگین کشاورز
23 مهر 1402
دیدگاهتان را بنویسید
دیدگاه ها
2 نظر
Lizzie
4 تیر 1402

Magnificent goods from you, man. I’ve keep in mind your stuff prior to and you
are simply extremely wonderful. I actually like what you
have acquired here, really like what you are stating
and the best way during which you say it. You make it enjoyable and
you still take care of to stay it wise. I can not wait to learn much more from you.

This is actually a tremendous website.

my web-site; buy 1 million instagram followers uk

    نگین کشاورز
    30 مهر 1402

    Thank you so much follow me, I hope enjoy and use that